مسافرت به اراک
خوشملم ،عسلم یک ماهه که چیزی تو وبلاگت ننوشتم چون که خیلی کار داشتم و اصلا فرصت نکردم،تاسوعا و عاشورا رفتیم اراک خونه دایی رضای مامان ،مینا جون نذر داشت ما هم چند روزی رفتیم اونجاو حسابی با کیانا بازی کردی. تازگی ها خیلی جیگر شدی روز به روز هم بیشتر خوردنی میشی قربونت برم الهی. هنوز هم خبری از راه رفتنت نیست حتما باید دستت رو بگیریم که راه بری وقتی که داری راه میری وقتی ولت می کنیم تا متوجه میشی دو سه قدم میری بعد سریع میشینی مثل اینکه هیچ عجله ایی برای راه رفتن نداری ولی برای دندون درآوردن خیلی عجله داری ماشاءا... به گلم. کلماتی رو هم که ادا می کنی : ماما ،بابا ،دده ،مم ،آپ ،نه. یکی از کارایی که خیلی دوست داری انجام بدی اینه که بری بشینی ت...
نویسنده :
مامان و بابا
22:30