هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

هانا جون دختری از کهکشانی دیگر

لجبازی هانا در شیر خوردن

روز یکشنبه١٧/١٠/٩٠هانا گلی تو خوردن شیر لجبازی می کردی نمیدونم چرا به زور باید شیرو بهت میدادم من نگران شدم که نکنه دیگه نمی خوای شیر مامانی رو بخوری ولی بعد خیالم راحت شد که اینجوری نیست با مدلهای  مختلف وادارت میکردم که شیرت رو بخوری مثلا یا سرپا وایمیسادم بهت شیر می دادم یا تو بغلم تکونت میدادم تا شیرت رو بخوری یکبار وقتی مقاومت می کردی که نخوری و من هم در تلاش بودم که بهت شیر بدم  یکهو دست انداختی و عینک مامانی رو از رو چشماش زدی کنار . ...
15 مرداد 1391

اولین بیماری هانا جون

دخمل گلم هانا برای اولین بار در تاریخ١٥/١٠/٩٠روز پنجشنبه سرما خوردی و تب کردی چون باباجون سرما خورده بود شما هم مریض شدی بردیمت پیش آقای دکتر دارو برات داد اون شب تا صبح نخوابیدی و همش رو پای مامان فاطی بودی  البته خدا رو شکر روز بعد بهتر شدی و ما از نگرانی دراومدیم .امیدوارم که همیشه تندرست و سالم باشی عزیز دلم. ...
15 مرداد 1391

اولین قهرکردن هانا با بابایی

امروز دوشنبه 5/10/90 وقتی بابا جون از سرکار اومد خونه هانارو گرفت بغل بعدش که خواست دستهاش رو بشوره تو گلی رو داد به من دوباره که می خواست بگیرت نرفتی قهر کردی و گریه کردی تا آخر شب هروقت می خواست بگیرت نمی رفتی وگریه می ک ردی وبرای اولین بار بود که قهر کردنت رو به ما نشون دادی ...
15 مرداد 1391

امشب چهارشنبه 30/09/90 اولین شب یلدای هانا جون

    امشب چهارشنبه 30/09/90 اولین شب یلدا ی هانا جون بود. که مهمون آقای همتی و نرگس خانم بودیم که پدر بزرگ و مادر بزرگ آرمین و آرین پسر دائی های هانا جون هستن. شب خیلی خوبی بود جای شماها همه خالی.وقتی برگشتیم هانا دلپیچه شدیدی داشت تا ساعت  '2:30  نخوابید       ...
15 مرداد 1391

واکسن های دو ماهگی

  امروزدوشنبه28/9/90 هانا جون دوماهگی اش تمام شد و با مامانی ومامان فاطی و بابا غلام رفتیم درمانگاه پیش آقای دکتر منصوری که معاینه شد .خدا روشکردکتر راضی بود قدش شده 58 سانت وزنش 6600 و دور سرش هم 37 سانت ماشاا... به دختر نازم . بعدش رفتیم پیش خانم مومن نژاد تا واکسن سه گانه و هپاتیت ب و فلج اطفال رو براش زد آوردیمش خونه ساعت 11:45 بود که شیرخورد و قطره استامینوفن بعدش بابایی اومد خونه چون هانا جون واکسن زده بود زود اومد خونه هانا جون پاش درد میکرد و یک خورده و بیتاب بود برای همین هم عصر رفتیم خونه بابا غلام تا تنها نباشیم.البته موقع رفتن به خونه بابا غلام از نوبهار رفتیم وبرای اولین بار هانا جون توی نوبهار گشتی زد ...
15 مرداد 1391

اولین باری که هانا جون بدون کمک مامانش خوابید

امروز شنبه 26/09/90 برای اولین بار هانا دخمل گلم ظهر بدون نیاز به مامانی  خودش خوابیده از ساعت '13:30 تا ساعت'16:30 ، مامانی خیلی ذوق کرد و تونست وقتی هانا گلی خوابه همه کاراش رو انجام بده فدای دختر گلم بشم. ...
15 مرداد 1391